سیمیندخت وحیدی
به درک عشق رسیدن
بگو بگو که پریدن چهقدر مشکل بود
به بام صبح رسیدن چهقدر مشکل بود
غرور جاری صد رُود را سفر کردن
به عمق چشمه رسیدن چهقدر مشکل بود
کنار نام تو ماندن چهقدر ساده و سهل
ولیک با تو پریدن چهقدر مشکل بود
به کوچههای عطشناک فصل تابستان
چنان نسیم وزیدن چهقدر مشکل بود
به عقل تکیه نکردن همیشه بود آسان
ز دام جهل رهیدن چهقدر مشکل بود
همیشه باورمان رو به قبله داشت چهحیف
ندای کعبه شنیدن چهقدر مشکل بود
اگرچه لحظة دیدارِ عشق لذّت داشت
به درک عشق رسیدن چهقدر مشکل بود.
موضوع مطلب :